در قسمت قبل براتون گفتم که سیندخت مچ رودابه خانم رو گرفت و قضیهی زال و رودابه پیش بابا و مامان رودابه هم لو رفت. بابای رودابه کلی دعواش کرد و از اون طرف هم داستان به گوش منوچهر رسید، که با عصبانیت سام رو صدا زد!سام رفت پیشش و منوچهر اول از جنگ پرسید. سام هم کلی صحنههای اکشن رو به اسم خودش توصیف کرد و قهرمانبازی درآورد! بعدش منوچهر گفت: «حالا که اینقدر قویای، پاشو برو هندوستان و کابل، مهراب و هر کی دور و برشه، و هر کی از نسل ضحاکه رو بکش و با خاک یکسان کن!»سامِ خنگ هم گفت: «چشم!» و راه افتاد که بره بکنه!Website : https://takl.ink/Diwan_podcast/Instagram : diwan_podcast
--------
19:44
فصل دوم، قسمت پنجم : آدم مار بشه و مادر نشه!
در قسمت قبل براتون گفتم که زال به باباش، سام، یه نامه نوشت و با یه سیاستی، باباش رو توی موقعیتی گذاشت که نتونه مخالفت کنه! سام هم با ستارهشناسها مشورت کرد و دید که بله، اگه زال و رودابه به هم برسن، احتمالاً فرزندشون یه پهلوان نامدار میشه!برای همین، در جواب زال مخالفت نکرد—هرچند موافقت هم نکرد! فقط گفت: «کاری نکن تا من برگردم زابل و باهم حرف بزنیم.» اما زال گوش نکرد و سریع خبر رو به رودابه داد!رودابه هم میخواست برای زال یه کادو بفرسته که مامانش، سیندخت، دید و مچش رو گرفت! حالا بریم ببینیم که سیندخت چه کرد با رودابه خانوم...!Website : https://takl.ink/Diwan_podcast/Instagram : diwan_podcast
--------
27:55
فصل دوم، قسمت چهارم : عفت خانم.
در قسمت قبل براتون گفتم که زال و رودابه، که عاشق هم شده بودند، حالا دنبال راهی بودند که هر طور شده همدیگه رو ببینند. برای همین، طی یک ماجراجویی خطرناک و دیوانهوار، با کمک کنیزهای رودابه و غلام زال، آقای زال موفق شد از دیوار قصر مهرابشاه بالا بره و یه شب تا صبح رو با رودابه سر کنه.دم صبح، قبل از اینکه کسی ببینه، برگشت. اما عشق این دوتا که داغ بود، حالا داغتر هم شد! حالا هر دو موندن که چه خاکی به سرشون بریزن و چطوری خانوادهها رو راضی کنن به این وصلت.و بریم برای ادامهی داستان...!Website : https://takl.ink/Diwan_podcast/Instagram : diwan_podcast
--------
22:47
فصل دوم، قسمت سوم: و اما رودابه...
در قسمت قبل براتون گفتم که سام دست زال رو گرفت و برد پیش منوچهر، که فضولبازی دربیاره و ببینه داستان اینا چیه! جریان رو براش تعریف کردند و پیشگوهای دربار هم پیشبینی کردند که زال آیندهی درخشانی داره. منوچهر هم، در یک سرمایهگذاری بلندمدت، سام رو فرستاد به جنگ در مازندران و حکومت زابلستان رو سپرد به زال.زال هنوز دورهی آموزشیش تموم نشده بود که یهو تفریحش گرفت و طی یک سری ماجراها با مهرابشاه، حاکم کابل، آشنا شد. همونجا باخبر شد که مهراب یه دختری داره به اسم رودابه که به از شما نباشه، خیلی آنچنانیه! زال، ندیده عاشق شد اما به کسی چیزی نگفت.از اون طرف، رودابه هم اوصاف زال رو از باباش، مهرابشاه، شنید و اونم فرتی عاشق زال شد! اما اون ناقلا عشقش رو به پنج تا کنیزش گفت و قرار شد اونا یه پِلَتیکی (نقشهای) بزنند برای این قضیه.حالا ما این دو تا کفتر عاشق رو داریم و ادامهی داستان...!Website : https://takl.ink/Diwan_podcast/instagram : diwan_podcast
--------
25:12
!فصل دوم، قسمت دوم: عشق در هیچ نگاه
در قسمت قبل تعریف کردم که سام بالاخره بچهدار میشود، اما بچهاش موهای سفید دارد و ازش خوشش نمیآید! با کمال نامردی، بچه را برمیدارد و میگذاردش توی کوه و میگوید: «اصلاً نخواستم!»سیمرغ، بچهای که اسمش زال بوده، را در کوه پیدا میکند و بزرگش میکند. بعد از سالها که زال بزرگ و تنومند میشود، سام چند بار خوابش را میبیند و از کردهاش پشیمان میشود. بالاخره میرود به کوه، دنبالش میگردد و در نهایت پیدایش میکند. با اصرار خودش و سیمرغ، زال راضی میشود که امتحانی برگردد پیش بابایش... تا ببینیم در ادامه چه اتفاقاتی میافتد!Website : https://takl.ink/Diwan_podcast/instagram : diwan_podcast