میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی ر...
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتياری اندر کس نمیبينيم ياران را چه شد؟دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟آب حيوان تيرهگون شد، خضر فرخپی کجاست؟خون چکيد از شاخ گل، باد بهاران را چه شد؟(گل بگشت از رنگ و بو...)کس نمیگويد که ياری داشت حق دوستیحقشناسان را چه حال افتاد؟ ياران را چه شد؟لعلی از کان مروت برنيامد سالهاستتابش خورشيد و سعی باد و باران را چه شد؟شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديارمهربانی کی سرآمد؟ شهرياران را چه شد؟گوی توفيق و کرامت در ميان افکندهاندکس به ميدان در نمیآيد سواران را چه شد؟صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاستعندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد؟زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت؟کس ندارد ذوق مستی ميگساران را چه شد؟حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموشاز که میپرسی که دور روزگاران را چه شد؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:03:04
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد ۱۶۸
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانگداخت جان که شود کار دل تمام و نشدبسوختيم در اين آرزوی خام و نشدبه لابه (طنز) گفت شبی مير مجلس تو شومشدم به رغبت خويشش کمين غلام و نشدپيام داد که خواهم نشست با رندانبشد به رندی و دردیکشيم نام و نشدرواست در بر اگر میتپد کبوتر دلکه ديد در ره خود تاب و پيچ دام و نشدبدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعلچه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشدبه کوی عشق منه بیدليل راه قدمکه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشدفغان که در طلب گنجنامهی مقصودشدم خراب جهانی ز غم تمام و نشددريغ و درد که در جستوجوی گنج حضوربسی شدم به گدایی بر کرام و نشدهزار حيله برانگيخت حافظ از سر فکردر آن هوس که شود آن نگار رام و نشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:19:19
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد ۱۶۷
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانستارهای بدرخشيد و ماه مجلس شددل رميدهی ما را رفيق و مونس شدنگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسالهآموز صد مدرس شدبه بوی او دل بيمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرين و چشم نرگس شدبه صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوستگدای شهر نگه کن که مير مجلس شدخيال آب خضر بست و جام (کیخسرو) اسکندربه جرعهنوشی سلطان ابوالفوارس شدطربسرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی يار منش مهندس شدلب از ترشح می پاک کن برای خداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شدکرشمهی تو شرابی به عاشقان (بنمود) پيمودکه علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شدچو زر عزيزوجود است نظم (شعر) من آریقبول دولتيان کيميای اين مس شدز راه ميکده ياران عنان بگردانيدچرا که حافظ از اين راه رفت و مفلس شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:15:21
برنامه نمره ۱۶۷ با ۳ ساعت تاخیر پخش خواهد شد
برای پخش این صدا از مصاحب کسب اجازه شدهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
3:56
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد ۱۶۶
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان روز هجران و شب فرقت يار آخر شد زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر ايزد که به (بوی گل نوروزی باز) اقبال کلهگوشهی گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شدباورم نيست ز بدعهدی ايام هنوز قصهی غصه که در دولت يار آخر شدآن پريشانی شبهای دراز و غم دل همه در سايهی گيسوی نگار آخر شدصبح اميد که (شد) بد معتکف پردهی غيب گو برون آی که کار شب تار آخر شدبعد از این نور به آفاق دهم از دل خویشکه به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد ساقيا لطف نمودی قدحت پرمی باد که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد در شمار ار چه نياورد کسی حافظ را شکر کان محنت (بیرون ز شمار) بی حد و شمار آخر شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз